زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها
ای سایه ی بالا سرِ خـواهـر، بـرادر ای جانِ از جانِ خودم بهتر، بــرادر خواهر همان احساس مادر بر برادر دارم بــرایت می شوم مــادر، بـرادر ******************************* ای ســوره؛ چشمی بر منِ آیه بیانداز یعنی نگــاهــی هم به همسایـه بیانداز یك بارِ دیگــر بر ســرم سایه بیـانداز بر خواهرانش سایه دارد هـر بــرادر ******************************* چیزی به غیر از چشم تردارم؛ ندارم از گوشه ی زندان خبـر دارم؛ نـدارم اصـلاً نـمـی دانـم پــدر دارم؛ نــدارم دیــدم كــمــالاتِ پـــدر را در بـــرادر ******************************* از جانب زُلفت صبایی می فـرستی؟ با التـمـاس من دعـایی می فــرستی؟ دارالشِـفـای من دوایی می فــرستی؟ افتاده ام در گوشه ی بستر؛ برادر! ******************************* اینجا مسیرِكوچه ها خوب است خوب است وقتی نگاهِ مردها خوب است خوب است حالا كه احوالِ رضا خوب است خوب است از بس فـنــا گردیده ام من در بــرادر ******************************* ای كاش مرغی را كسی بی پَـر نبیند جـســمِ بــرادر را كسی بی سـر نبیند هر كس ببیند كاش كه خـواهـر نبـیند افــتــاده روی تــلِ خــاكستـر؛ بـرادر ******************************* نه توجسارت دیده ای نه من جسـارت نـه تو اسارت دیده ای نه من اسارت نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت پس ما دو تا قربانِ آن خواهر برادر ******************************* با نیزه ای تا شاه را از حال بــردنـد یك یك تماماً رو سوی اموال بـردنـد هر آنچه را كه بود در گودال بردنـد تسبیح، عبا، عمامه، انگشتر ؛ برادر |